آخرین مطالب آرشيو وبلاگ
پيوندها
نويسندگان وانت تلفنی سینا بار غرب تبریز وانت تلفنی سینا بار غرب تبریز دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:, :: 12:20 :: نويسنده : ابراهیم
یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:, :: 11:11 :: نويسنده : ابراهیم
بوسه یعنی لذت دلدادگی،
لذت از شب لذت از دیوانگی، بوسه آغازی برای ما شدن، لحظه ای با دلبری تنها شدن، بوسه آتش می زند بر جسم و جان، بوسه یعنی عشق من با من بمان ...
یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:, :: 10:14 :: نويسنده : ابراهیم
هروقت دل کسی رو شکستی... یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:, :: 10:7 :: نويسنده : ابراهیم
اینجا کنار نام تو من آب میشوم آبی که هم به شرمو هم به حماقت است
اینجا میان یاد تو من غرق می شوم
یادی که جز به یاد من انکار میشود اینجا برای یادگار تو من ساز میزنم اینبار برای دلی چاک چاک می زنم حالا بیا ونوازش دِه به رسم ادب سازی که با دلِ من کوک می شود
پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, :: 10:17 :: نويسنده : ابراهیم
شرکت حمل و نقل سینا بار غرب تبریز 0411-2863031 پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, :: 10:8 :: نويسنده : ابراهیم
در لوس آنجلس آمریكا، آرایشگری زندگی میكرد كه سالها بچهدار نمیشد. او نذر كرد كه اگر
بچهدار شود، تا یك ماه سر همه مشتریان را به رایگان اصلاح كند. بالاخره خدا خواست و او بچهدار شد! روز اول یك شیرینی فروش ایتالیائی وارد مغازه شد. پس ازپایان كار، هنگامیكه قناد خواست پول بدهد، آرایشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازهاش را باز كند، یك جعبه بزرگ شیرینی و یك كارت تبریك و تشكر از طرف قناد دم در بود. روز دوم یك گل فروش هلندی به او مراجعه كرد و هنگامی كه خواست حساب كند، آرایشگرماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازهاش راباز كند، یك دسته گل بزرگ و یك كارت تبریك و تشكر از طرف گل فروش دم در بود. روز سوم یك مهندس ایرانی به او مراجعه كرد. در پایان آرایشگرماجرا را به او گفت و از گرفتن پول امتناع كرد. حدس بزنید فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازهاش را باز كند، با چه منظرهای روبروشد؟ فكركنید. بدو بروبه ادامه مطلب
ادامه مطلب ... پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:, :: 17:26 :: نويسنده : ابراهیم
ای زندگی بردار دست از امتحانم چیزی نه می دانم نه می خواهم بدانم دلسنگ یا دلتنگ چون کوهی زمین گیر از آسمان دلخوش به یک رنگین کمانم کوتاهی عمر گل از بالانشینی است اکنون که می بینند خوارم در امانم آن روز اگر خود بال خود را می شکستم اکنون نمی گفتم بمانم یا نمانم قفل قفس باز و قناری ها هراسان دل کندن آسان نیست آیا می توانم؟!
پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:, :: 10:37 :: نويسنده : ابراهیم
![]() ![]() |